♡best friend♡

به وبلاگ ما خوش اومدین♡ ☆ما اینجا کلی داستان های جالب و عاشقانه و دارک داریم حتما ی سر بزنید☆

رمان منحرفی پارت یازدهم

میریم واسه پارت یازده ایوللل😅

اون صدای جیغ خاله بود ماری داشت موهای خاله رو می‌کشید تازه فهمیدم که چه اشتباهی کردم ماری بیهوش نبود ماری فقط خواب بود انگار تازه فهمیده بودم که چه غلطی کردم مونا برگشت گفت ول کن مامانمو بیا تازه داشتیم حال می‌کردیم برگشتم به مونا گفتم که مونا مادرته مادرت اصلاً تو معنی مادرو می‌فهمی یعنی چی یعنی اینکه تورو به دنیا آورده تو رو بزرگت کرده تو حتی خودتم نمی‌شناسی چه برسه مادرت بعد سرش داد کشیدم مونا گفت این چه طرز رفتار عشقم گفتم می‌زنم لهت می‌کنم مونا الان آخه وقتشه بعدم دویدم سمت خاله و ماری ماری بازم جیغ کشید و گفتش که تو قول داده بودی که مونا رو ولش کنی به خاطر بچه‌مون من قبول کردم چون دوست داشتم ولی تو بازم این کارو کردی دیگه این دفعه نمی‌بخشمت یا گورتو از خونم گم می‌کنی بیرون یا هم که منو طلاق میدی بچه‌مم می‌کشی خودت باید بکشی چون تمام این ماجراها مقصرش تو بودی حتی تو باعث شدی ایرینا بچه‌ام بمیره باعث و بانیش تو بودی هیچ وقت نمی‌بخشمت هیچ وقت مطمئن باش ایرینام هیچ وقت نمی‌بخشتت بدم ماری زد زیر گریه و افتاد زمین تازه فهمیدم چه غلطی کردم انگار تازه به خودم اومده بودم مونا هم که هی از فرصت استفاده می‌کرد و می‌گفت فکر کنم ماری مرد فکر کنم ماری مرد محکم زدم تو دهنش طوری که از لبشو دماغش خون میومد خاله‌ام افتاده بود رو زمین کلی از موهاش تو دست ماری بود وقتی اومدم ماری رو بغل کنم دیدم که دستش پر مو دیگه کار از کار گذشته بود این دفعه هم که......

 

 

میریم واس پارت دوازدهمممممم

تصویر پروفایل •••Meliii سطح تجربه •••Meliii
•••Meliii
3 ماه پیش
عالی
تصویر پروفایل lady.bug سطح تجربه lady.bug
lady.bug
3 ماه پیش
🤩😍
داستان داره جالب میشه 😃
تصویر پروفایل lady.bug سطح تجربه lady.bug
lady.bug
3 ماه پیش
ارههه😈
ارسال نظر آزاد است اما می‌توانید برای استفاده از امکانات و کسب تجربه وارد شوید
پاسخ به
لطفا دوباره تلاش کنید
نظر ثبت شد
قدرت گرفته از بلاگیکس ©