
بریم واسه پارت هفتم اما چون چند روزه که فعالیت نداشتیم امروز دو پارت میادددد
سر اینکه اون حامله شده بود من که جا خورده بودم گفتم چی گفت ترو خدا جون بچمون در خطره خواهش میکنم میکنم عصبی نشو گفتم کدوم بچه من بچه رو که باباش انقدر هوله که میوفته دنبال دختر خالم رو نمیخوام بابایی که دختر خالم رو حامله کرده رو نمیخوام گفت گوه خوردم تو فقط عصبی نشو فقط بخاطر بچمون خواهش میکنم گفتم فقط بچمون من ادم نیستم که خودم جواب خودمو دادم گفتم ماری اگه آدم بودی که نمیرفت دختر خالت رو حامله کنه معلومه نمیخوادتت گفتم ایگور من طلاق میخوام اسگور گریه کرد من تابحال گریه ی ایگور رو ندیده بودم گفت گوه خوردم غلط کردم اصن تو هر چی بگی گفتم من فقط طلاق میخوام این حرف آخرمه که بلند شدم و ایگور رو ول کردم فکر کنم نیم ساعتی شد که رفته بودم بیرون و انقدر گلوم درد میکرد بخاطر جیغ هایی زده بودم که صدام در نمی اومد پرستار اومد جلو و گفت که اگه همینطوری پیش برم تا فردا بچم میمیره درست بوددکه من اون بچه رو نمی خواستم ولی گفتم اگه این پسر باشه میاد جای باباش رو میگیره و من دوری ایگور رو حس نمیکنم چون مصمم شده بودم که طلاق بگیرم من حق طلاق داشتم و خونه ای که توش زندگی میکردم مال خودم بود و مهریه ام هم زیاد بود که من دو هفته تو بیمارستان بودم و از بیمارستان فرار کردم و رفتم بیش پلیس و با پلیس رفتم در خونه ی خودم که وقتی در رو باز کردم با صحنه بدی مواجع شدم که جا خوردم اونجا.....
شرط نداریم چون چند روزه که فعالیت نداشتیم دو پارت پشت سر هم میاددد