♡best friend♡

به وبلاگ ما خوش اومدین♡ ☆ما اینجا کلی داستان های جالب و عاشقانه و دارک داریم حتما ی سر بزنید☆

رمان منحرفی پارت ششم
19:03 1402/11/21 | lady.bug
رمان منحرفی پارت ششم

میریم واسه پارت ششم پس بزن بریممم

برام غیر قابل باور بود اون خاله مریم بود مادر مونا جواب دادم دیدم کلی فحش بارم کرد که چرا یهو میری رابطه مونا رو با ایگور خراب میکنی پاتو از زندگی اینا بکش بیرون تو به چه حقی شوهر شو از دستش میکشی ها مثلا دختر خالته چون شوهر خوب گیرش اومده تو میخوای خرابش کنی منم که حالم خیلی بد بود و به معنای واقعی داشتم میمردم صدام در نمی اومد که ایگور اومد و گفت اسم بچه جدیدمون رو چی بزاریم که بازم با جیغ گفتم که بس کن تو دیگه شوهر من نیستی و حتی بابای این بچه گفت باز چی شد گفتم چی میخواست بشه خاله مریم زنگ زده بود بد انگار ی لحظه خشک شد گفت کی با داد گفتم خاله مریم میگفت تو شوهر اونی من پامو از زندگی تون بکشم بیرون خاله چی میگفت تو تو نکنه که گرفتیش با پته پته گفت ها من چی چی میگی چیشده گفتم خودتو به اون راه نزننننن بگو چی شده تو چیکار کردی گفت من فقط فقط گفتم فقط عقدش کردم اره دیگه گفت من باید از اول راستشو بهت میگفتم داره ازم باج میگیره سر اینکه اون.......

 

 

شرط ۱۵ تا کامنت بزن بریممممم

قدرت گرفته از بلاگیکس ©